از مهرنوش

به رفيق مينا و گيرندگان مباحث اخير

ميناى عزيز، در ارتباط با مضمون نامه ايى که قبلا نوشتى، فرصتى شد تا يک به يک نکاتم را در رد آن مطرح کنم، در باره نامه اعتراضى رفيق مينا اسکندرى کادر حزب در بلژيک و اينکه در بلژيک به ايشان گفته ايى که علت برکنارى من کمپين گل رز و اسم بردن از تريبون فمينيستى و مرکز فرهنگى زنان در يک مقاله در روزنه ميباشد، پس از تبديل نامه رفيق مينا اسکندرى از يورو فارسى به واژه نگار، ابراز نظر و در اختيار جمع مرکزى و هيئت دبيران براى بررسى قرار ميدهم. همين جا ذکر اين هشدار را لازم ميدانم که به نظر من، اظهار نظرهاى اين چنينى، ولو محفلى، براى سازمان آزادى زن و مناسباتش با تشکلهاى درون ايران سم است. اگر کسى به مقاله علنى من نقدى دارد، نقدش را اعلام کند. اين روش بهترى براى مبارزه سالم سياسى است. به مضمون نامه رفيق مينا اسکندرى و حرفهايى که ايشان ادعا ميکند در بلژيک زده ايى فورا در فرصتى ديگر ميپردازم.

اما در باره نامه ات در باره کمپين گل رز، از يک طرف خواهان "تصيح و توضيح" کمپين شده ايى، از يک طرف فلسفه وجودى آن را رد و زير سئوال ميبرى. اين نوع ابراز نظر بيشتر به معدل گيرى در برخورد نسبت به اين کمپين شبيه است، تا ارائه يک سياست روشن. پاسخ من به اين دلايل اينهاست.

امضا نکردن و عدم حمايت با هيچ توجيهى قبول نيست!

١- نوشته ايى که اين کمپين را به دلايل مختلف امضا و مورد حمايت قرار ندادى، از استناد آن به مبارزات زنان در برلين گرفته تا مخالفت مضمونى با سياست طرح شده در آن. به اين دلايل ميپردازم، اما لازم است تاکيد کنم که به هر دليلى که اين اقدام را مورد حمايت قرار ندادى، به هر دليلى که حتى خودت يک آلترناتيو در مقابل آن براى حمايت از آزادى کارگران در ظرفيت جنبش برابرى طلبى زنان نگذاشتى، خطا و اشتباه سياسى مرتکب شدى. کار درستى نکردى. از لحاظ حقوقى، هر کسى حق دارد کمپينى را امضا کند يا نکند، به لحاظ سياسى اما، حتى اگر اين کمپين از طرف يک فعال فمينيست براى آزادى کارگران سقز براى شما ارسال شده بود، اشتباه کردى که حمايت خود را از آن دريغ کردى.

معنى عملى اين اقدام محروم کردن جنبش از حمايت مينا احدى، از نفوذ و محبوبيت وى از ارتباطاتى که با سازمانهاى مدافع حق زن دارد، براى کشاندن آنها در حمايت از آزادى کارگران بود. کمپين گل رز به خود تو اين امکان را ميداد که به بيش از ٢٠٠ شخصيت و نهاد و آدم که عضو کميته بين المللى عليه سنگسار ميباشد، فراخوان حمايت از آزادى کارگران، محکوميت هتک حرمت آنها و زنان مبارز سقز را بدهى. کمپين گل رز به دليل مقبوليت مبارزه زنان در ١٩٤٣ و شناخت افکار عمومى غربى از اين مبارزه، بهترين فرصت را براى استفاده خود تو فراهم ميکرد. به هر دليلى که خودت، آزادى زن، جنبش آزادى کارگران سقز را محروم کردى، خطا بوده. اين اشتباه با توجيه اينکه به من زنگ نزدند، دير ايميلم را چک کردم و عباراتش چنين و چنان بود قابل توجيه نيست. اين نامه را پس از شنيدن بحثها نوشته ايى. خود تو اگر آى ال او به درخواست ما براى آزادى کارگران، به همين دلايلى که ذکر کردى دست رد زده بود، امضا نکرده بود، چه موضعى ميگرفتى؟ تاييدشان ميکردى؟ ميگفتى حق دارى؟

تو ميتوانستى مشروط دفاع کنى، ميتوانستى توضيحات "غير فمينيستى" خودت را براى ضرورت حمايت زنان و سازمانها و نهادهاى اين جنبش ضميمه کنى. ميتوانستى با زبان و کلام خودت به زنان و سازمانهاى مدافع حق زن فراخوان بدهى که از اين کمپين و از آزادى کارگران در ظرفيت خود اين جنبش حمايت کنند. همه اين کارها را نکردن، به خاطر اينکه مهرنوش چنين گفت و چنان کرد و کمپين اين گوشه اش کج بود، براى هيچ کس قابل قبول نيست.

تو که مخالف بودى قاعدتا بايد تلفن ميزدى. من به يک ليست ٢٠ نفره نامه سرگشاده را جهت امضا اوليه فرستادم. ٤٨ ساعت هم صبر کردم و مدام ايميل زدم که زود نظر بدهيد، تا همين جا هم عقبيم. ٧ ساعت قبل از انتشار گل رز هم باز هم ايميل زدم که چى شد. آذر ما جدى نوشت که امضا نميکند، مخالف است، در آزادى زن اين نامه را نزن ( ٢ روز به انتشار نشريه مانده بود) تو هيچ جوابى ندادى. سکوت کردى. حتى خود اين نامه ات را هم ٢ روز پس از ابراز نظرها نوشتى. حال تو که سکوت کردى، محقى و من که ايميل زدم و نامه فرستادم مجرمم؟ با اين بهانه هاى ساده که من دير جواب دادم، بايد به من تلفن زده ميشد، ( جا دارد بپرسم شما که گويى مخالف امضا کردن تلفنى هستى، چرا پس انتظار تلفن داشتى؟ تازه اين برخورد از بالا نيست؟ شما حرف دارى، من بايد تلفن بزنم؟) طعنه و کنايه به ديگران چرا؟

همه اين روشها در برخورد به خاطر توجيه يک واقعيت ساده است، که منطقى پشت سر آن نيست. اصغر کريمى به دانش آموزان تهران که جمع شدند و براى پول خون کبرى، جهت خلاصى از اعدام کمک مالى جمع آورى کردند، سرگشاده و علنى ضمن يادآورى اينکه کلا بايد اين روش مجازات اسلامى برچيده شود تشکر ميکند. شما نمى توانستى علنا از اين کمپين در همين حد حمايت کنى، آن را تصيح و اصلاح کنى؟ هدف چه بود اين وسط؟ آنوقت به اين برخورد ميگويى راديکال و اجتماعى!

چرا زنان؟ زنانه- مردانه کردن از کجا آمده؟

دليل اصلى که عدم حمايت از گل رز روى آن سوار و فرموله ميشود، اين جمله است: "مهرنوش گفته بود که ميخواهد مبارزه زنانه راه انداخته و نيروى زنان را پشت دفاع از کارگران ببرد و همه حرف ما اين بود که چرا فقط زنان و چرا مبارزه و دفاع از اين کارگران را زنانه و مردانه ميکنيد."

بله مهرنوش دقيقا همين را گفته بود که ميخواهد زنان و جنبش آزادى زن و همه شخصيتها و نهادهايى را که براى حق زن فعاليت فعاليت ميکنند، پشت سر دفاع از کارگران بياورد. اصلا اگر غير از اين بود، دليلى به ارائه کمپين جديدى نبود، کمپين حزب وجود داشت. کمپين من قرار بود آن گوشه ايى را بپوشاند که پوشانده نشده بود. اين جملات را کسى مينويسد که در صورت مسئله فرض گرفته که اتحاديه ها "مردانه" هستند. چرا که وقتى پاى افزودن ليست سازمانهاى مدافع حقوق زنان به ميان مى آيد، فورا فرياد "زنانه، مردانه" کردن بلند ميشود.

من دقيقا منظورم همين بود که ما، يعنى فعالين محبوب و سرشناس جنبش برابرى طلبى، از نفوذ کلام خود براى کشاندن اين جنبش و حمايتش از کارگران در مبارزه جارى بهره بجوييم. نگذاريم که جنبش تحت نفوذ سنن "فمينيستى" يا "غير اجتماعى" رايج، مسئله کارگران را مسئله خود نداند. نگذاريم که از ليست ٥٧٥ نهاد و ان جى اوى ثبت شده در ايران، به همين دليل ساده که مسئله ما نيست، از آن بگذرند و خاموش بنشينند. بگذار کارگران ببينند، جامعه ببيند که تحت نفوذ کمونيسم کارگرى، جنبش برابرى طلبى به حمايت از کارگران پرچم بلند ميکنند. فقط يک لحظه تصور کنيد که مرکز فرهنگى زنان که خود به اين جنبش پيوست و من معتقدم که در اثر نفوذ ما و هيچ کس ديگرى هم نبود، يک تجمع اعتراضى مثل تجمع عليه فيلم بانوى ديگر راه مى انداخت، تصور کنيم که انجمن هاى حقوق زنان در ايران مثل مبارزه زنان آلمان در سال ٨٠ در حمايت از اعتصاب کارگران فولاد، راه مى افتادند و به سقز ميرفتند، چه تاثير باشکوه و اجتماعى در پيوستن اين جنبش ها تحت يک سياست واحد و مشترک داشت! فقط يک لحظه تصور کنيد که ليست بلند بالايى از اين سازمانها در خارج کشور به ليست موجود امضا اتحاديه ها اضافه ميشد. آيا بد بود؟

آيا اين زنانه، مردانه کردن است.

ميگويى چرا فقط زنان؟

من نگفتم فقط زنان! من با به راه انداختن اين کمپين، تلاش کردم اين جنبش معين را مورد خطاب قرار بدهم. هر جنبشى را بخواهى صدا کنى، بايد اسمش را ببرى تا سرش را برگرداند. مگر اينکه اصلا به حسابش نياورى. از فرط علاقه به زنانه، مردانه نکردن، اصلا يادت برود که آدم اين جنبش هستى و در مقام رهبر عملى اين جنبش موظفى به آنها بگويى، ساکت ننشينيد، از امکانات و سنن و روشهاى خودشان در چهارچوب همين جنبش براى پيوستن به مبارزه جامعه براى آزادى کارگران استفاده کنند. اين کمپين امکان بسيار بسيار خوبى را براى نشان دادن ضرورت حمايت کارگران از مبارزات حق طلبانه زنان هم فراهم ميکرد. در دور بعدى اعتراض بر سر کيسى مثل کبرى رحمانپور يا غيره، ميشد به اسم گل رز به رهبران کارگرى، مشخصا رفقاى آزاد شده نامه سرگشاده داد که از مبارزه زنان بر عليه حجاب اجبارى، اين يا آن مورد معين حمايت علنى کنيد. حالا اين بار نوبت کارگران است گل رز دست بگيرند و به سراغ نهادهاى حق زن و مبارزه شان بروند.

اين نبردن نيروى جنبش برابرى طلبى پشت سر کارگران است که جنبش را زنانه، مردانه ميکند. نه بر عکس. آيا اگر يک زن کارگر در ميان دستگير شدگان ميبود، شما همين عکس العمل را نشان ميداديد؟

ميگويى ما هميشه براى جلب حمايت اين سازمانها اقدام کرده ايم. اگر "هميشگى" بود، پس اين همه مقاومت براى چيست. کارى را که به عادت انجام ميداديم، پس بايد اين يکى هم شاملش ميشد. اگر منظور از "هميشه" آوردن حمايت اين سازمانها از کيسهاى مشخص سنگسار، حجاب اجبارى، ازدواج اجبارى و غيره است. من منظورم اين نبود، منظور اين بود که اين بار به خاطر آزادى کارگران در اين سازمانها را بزنيم. کارى که کمابيش "هميشه" انجام داده ايم همين بوده که براى مسائل مربوط به کارگران سراغ اتحاديه ها برويم، براى مسائل مربوط به خشونت به زن سراغ اين سازمانها! اگر ما سراغ سازمانهاى مشهور مربوط به زنان در غرب رفته بوديم و امضا نميکردند، يک دور ديگرى از مبارزه خود ما در سطح مبارزه ايى که عليه نسبيت فرهنگى در غرب به راه انداختيم، عليه از خود بيگانگى و "زنانه، مردانه" کردن اين جريانات راه مى انداختيم. در ايران به اعتقاد من، اگر اين کمپين با اين شيوه برخورد مواجه نميشد، شانس اين را داشتيم که به عنوان يک سازمانى با جنس کاملا متفاوت، خلاف جريان، عميقا راديکال بدل به سقف و رهبر کل اين حرکت از يک گوشه ديگر جامعه در جنبش آزادى زن شويم. به اعتقاد من، کمپين گل رز اين شانس را داشت، اين مقبوليت را داشت که داخل خود ايران، يک جنبش اجتماعى وسيع را به حرکت حزب در خارج و در داخل ضميمه و ملحق کند. اين فرصت از دست رفت. اگر کمپين گل رز، مجبور به صرف انرژى براى دفاع از خودش نبود، به پلاتفرمى که مقابل خود گذاشته بود، ميپرداخت. رسانه هاى تبليغى، انرژى و شور و شوق فعالين پشت سرش بود، سنتى قديمى از جنبش کمونيستى کارگرى را در يک فرمت و اوضاع جديد به جامعه عرضه ميکرد. بعد از نوبل يک گام اجتماعى بسيار وسيعتر سازمان آزادى زن به جلو برداشته بود.

محکوم کردن خشونت يا مظلوم نمايى؟عجيب ترين استدلالى که در رد اين کمپين شنيدم، اين است که مينا ميگويد: "مهرنوش شايد فکر ميکند اگر زنان را و کودکان را در اين حرکت نشان مردم بدهد و از زنان بقيه جاها و احزاب زنان بخواهد که از اين زنان دفاع کنند، کمپين قويتر ميشود و سنت شکنى و پيشروى در سنت تاکنونى ما کرده است. مظلوم جلوه دادن زنان و درخواست از زنان که به اين خواهران خود کمک کنند، در سنت فمينيستى ممکن است جذاب باشد اما براى ما چنين نيست."

در تصميم براى دست رد زدن به کمپين گل رز، آنقدر "فعالانه" بى دقتى سياسى ميشود که جدا تعجب آور است. معنى دقيق اين جملات، حتى رد کردن اقدام متهورانه مريم، عايشه و حتى نجيبه است. از کى تا به حال محکوم کردم خشونت و کتک زدن زنان و همچنين کودکانى که پدرشان را دستگير ميکنند، مظلوم نمايى اسم گرفته است؟ اصلا فرض کنيد که مينا درست ميگويد، فرض کنيد که کمپين گل رز، فقط ميخواست هتک حرمت کردن مريم و عايشه و ... و کودکانشان را محکوم کند، عليه جمهورى اسلامى اقامه دعوى کند، بخواهد که در مراجع بين المللى اين عمل محکوم شود. اسم اين اعتراض مظلوم نمايى است؟ اسم حرفهايى که خود اين زنان مبارز زده اند مظلوم نمايى است؟ ميشود به اين عنوان با برخورد به غايت از بالا، از سر محکوميت خشونت در اين وجه آن هم گذشت؟ کى و کجا حزب کمونيست کارگرى تا به حال در تاريخ مبارزه خود، به اسم تبرى از مظلوم نمايى، از سر سوزنى هتک حرمت مردم گذشته است؟ چرا داريد امتياز به فمينيستها ميدهيد؟ چرا مبارزه و تاريخ بر حق خود ما را به جيب آنها ميريزيد. از فرط اشتياق به نقد انحرافات "فمينيستى" مهرنوش، حواستان هست که کى را لانسه ميکنيد؟ به کى امتياز ميدهيد؟ مبارزه عليه هتک حرمت خانواده هاى کارگرى را به چه کسانى واگذار ميکنيد؟ جلو آمدن اين زنان در سقز، اعلام اينکه کارگران دستگير و خود اين زنان و کودکان هم در جريان دستگيرى هتک حرمت شده اند، يک سنت و يک اقدام بسيار مهم بود. ما بايد حمايت خود را هم شامل محکوميت خشونت به آنها ميکرديم. ما بايد از امکان ابراز وجود علنى و اجتماعى اين زنان بهره ميجستيم، به آنها تبريک ميگفتيم، حمايت بقيه را پشت سر آنها و آزادى کارگران مى آورديم. اگر نکرديم، به هر بهانه ايى اشتباه کرديم. از فرظ علاقه به "فمينيستى" نزدن، عرصه را به آنها واگذار کرديم، تا سکوت کنند.

رعايت موازين پيشرو در بحث

روانکاوى کردن شخصى در يک بحث سياسى، تنزل سطح بحث و بى بضاعت کردن استدلال است. انتخاب دلبخواه و چسباندن نقد من از "موضع و نقد غير اجتماعى" مخالفين کمپين به "حسودى و زير پا خالى کردن" انتخاب و ارزيابى شخصى، عقب و نابجا در يک پليميک سياسى است. رسم و شيوه ما نبوده و نيست. هيچ کسى نبايد مجاز باشد، اين چنين ارزيابى شخصى حتى در خلوت خود نسبت به يک اختلاف مضمونى سياسى داشته باشد، چه رسد به اينکه آن را در مراسلات و مباحث رسمى حزب بيان و بدتر از همه به پاى طرف مقابل بحث بگذارد. کار بردن اين کلمات در شان ما نيست. بدتر از اين يکى، دعوت و فراخوان به اين است که: "از بقيه مسئولين اين سازمان هم دعوت ميکنم که در اين مورد موضع بگيرند." هيچ کسى در بحث و بيان نظرات خود، محق به فراخوان "حمله" نيست. اين هم تحقير شعور بقيه است، هم کمپين کردن وسط يک پليميک سياسى است. شما يا موفق ميشوى با ارائه استدلال خود، من و بقيه را قانع کنى، يا موفق نميشوى و خود مورد نقد قرار ميگيرى. کسى که وسط بحث فراخوان ميدهد که يا از من حمايت کنيد، يا بر عليه ديگرى موضع بگيريد، قلم را زمين گذاشته است، جمع آورى نيرو براى تمام کردن و بستن پرونده بحث را به سياست خود بدل کرده است. شما بايد ثابت کنى که حق دارى، ولو اينکه تک و تنها باشى!

در اين فراخوان فراموش کرده ايى که گويا من هم يکى از اعضا اين جمع هستم. ما براى عليه جمهورى اسلامى و عوان و انصارش فراخوان ميدهيم، نيرو جمع ميکنيم، کمپين ميکنيم. در بحث با مخالف خود، چه در درون، چه در بيرون، فراخوان نميدهيم. استدلال ميکنيم.

با تشکر ١٨ ماى

در باره کمپين گل رز و مباحثات پيرامون آن

از مينا احدى

به رفقاى جمع مسئولين ساز و هيئت دبيران رفقاى گرامى من از صبح امروز دو نامه از رفيق مهرنوش دريافت کرده ام که به عنوان يکى از اعضا مرکزيت سازمان آزادى زن و مرکزيت حزب پاسخ به آنها را ضرورى ميدانم. ابتدا در مورد کمپين گل رز.

١- در مورد کمپين گل رز من خودم اطلاعيه اول را ديدم و امضا نکردم، به دليل ملاحظه اى که داشتم. و آنهم اين بود که مهرنوش يک کمپين را فراخوانده بود که در آن با استناد به يک واقعه تاريخى در برلين، در شرايطى ديکر و با موقعيت ديگرى از رشد مبارزات مردم و زنان و غيره، در آنجا زنان دست به حرکتى زده و اين حرکت موفقيت آميز هم بوده است. اکر فقط اسم گل رز را از اين حرکت برداشته و به مضمون کارى نداشت، حرفى نبود. ولى مهرنوش گفته بود که ميخواهد مبارزه زنانه راه انداخته و نيروى زنان را پشت دفاع از کارگران ببرد و همه حرف ما اين بود که چرا فقط زنان و چرا مبارزه و دفاع از اين کارگران را زنانه و مردانه ميکنيد. بلافاصله بعد از نامه اى که ما گرفتيم تا نظر بدهيم، کمپين علنى شد و شايد هم تقصير من بود که فورى نامه ننوشتم. ولى عجيب بود که مهرنوش با ما تلفنى حرف نزد و فقط از موافقت رفيق اسد گلچينى در اولين نامه اش حرف زده بود. بهر حال کمپين عملا با تعدادى امضا که ظاهرا تلفنى از رفقا گرفته شده بود، شروع شد.

من نامه آذر ماجدى در طرح انتقادات مضمونى به اين حرکت را ديدم و با آن موافق بودم. پاسخ مهرنوش به اين نامه پا را از مرز يک انتقاد مشخص و پاسخ به آن فراتر برده و بسيارى چيزها را با هم قاطى کرده و تحويل داده است. از جمله ارزيابى از گذشته سازمان آزادى، اشاره به برخى ديگر از اختلاف نظرات و غيره که به نظر من جاى طرح و بطريق اولى حلش اين نامه ها نيست. سازمان آزادى زن در ٢٩ و ٣٠ ماه مه نشست رسمى خود را دارد و مهرنوش هم يکى از شرکت کنندگان است و ما ميتوانيم در آنجا در مورد همه آن مسائل صحبت کنيم و به توافق برسيم و يا نرسيم.

اول بايد تکليف اين بحث روشن بشود. بنظر من کمپين گل رز بايد يک توضيح و يک تصحيح مضمونى بشود. در اطلاعيه اوليه در دو جا فرمول بنديهاى فمينيستى بکار رفته بود و واقعا زنان ، مردانه کرده بود که بايد تصحيح بشود. مهرنوش در توضيحات بعدى هم گفته است که تا کنون ما به سازمانهاى زنان و احزاب زنان متوسل نشده ايم و او ميخواهد اين کار را بکند و نيروى زنان را به دفاع از کارگران بسيج کند.

اولا ما تا کنون بارها به سازمانهاى مدافع حقوق زنان و حقوق انسانى متوسل شده و از آنها خواسته ايم از اين و يا آن کمپين ما دفاع کنند. اينجا بحث بر سر کلمه زنانه نيست، بلکه مضمونى است که دنبال ميشد. طبعا در کل اطلاعيه اين يک جنبه است و بقيه مضمون اطلاعيه بنظر من مشکلى نداشت و همه حرف ما در مورد همين اشتباه است. مهرنوش شايد فکر ميکند اگر زنان را و کودکان را در اين حرکت نشان مردم بدهد و از زنان بقيه جاها و احزاب زنان بخواهد که از اين زنان دفاع کنند، کمپين قويتر ميشود و سنت شکنى و پيشروى در سنت تاکنونى ما کرده است. مظلوم جلوه دادن زنان و درخواست از زنان که به اين خواهران خود کمک کنند، در سنت فمينيستى ممکن است جذاب باشد اما براى ما چنين نيست.

بهر حال اين بحث ميتوانست کاملا عادى و با يک رفت و برگشت تمام بشود. اما چرا چنين فضايى و نهايتا نامه دوم مهرنوش را دريافت ميکنيم که قصد افشا کردن آذر ماجدى در سطح علنى را دارد. اين موضوعى است که مهمتر از اولى است و بايد به آن رسيدگى بشود. اينکه سازمان آزادى هميشه مشکلاتى داشته و اختلافاتى در سطح مسئولين آن و بويژه بين سردبير و رئيس سازمان بوده، براى شما هم آشکار است. اما لحن نامه اول مهرنوش خطاب به آذر ماجدى بسيار زننده و مملو از اتهامات متعدد است. گويى کل دعوا بر سر حسودى و زير پا خالى کردن و يا در بهترين حالت نديدن نقطه قدرتها و غير اجتماعى بودن آذر و منتقدين کمپين اش و غيره است. مهرنوش خيلى معترض و عصبى پاسخ داده و بالاخره هم روشن نکرده است که انتقاد را مى پذيرد يانه.

در نامه دوم اما داستان از اينهم فراتر رفته، او آذر را به دفاع از سانسور و جلو دهن افراد را گرفتن متهم ميکند و حرفهايى ميزند که قرار است اجازه اش را از شما و از ما گرفته و فردا آنها را علنى کند.

اين ديگر حرف ديگرى و سطح ديگرى از مسئله است که بنظر من بايد نه فقط در مقابل آن ايستاد. بلکه اين رفتار مهرنوش را بايد رسما تقبيح کرد. چه کسى و چه چيزى را در ميان مردم ميخواهد افشا کند؟ آيا مهرنوش به اين تهديدى که ميکند و به معناى سياسى اين عمل واقف است؟

من فکر نميکنم که کسى از اينکه اختلاف نظرات و يا مباحثات سازمان آزادى زن علنى بشود، ترسى داشته باشد. ترجيح من اينست که در مورد همه اين اختلاف نظرات کماکان در جلسه ٢٩ ماه مه حرف بزنيم. ولى از اين نامه و از اين تهديدات، همانطور که گفتم بوى بدى به مشام ميرسد و من بعنوان يکى از مسئولين سازمان آزادى زن نه فقط اين نامه دوم مهرنوش را بشدت تقبيح ميکنم بلکه از بقيه مسئولين اين سازمان هم دعوت ميکنم که در اين مورد موضع بگيرند.