از مهرنوش موسوى

به ليدر، هيئت دبيران، رئيس دفتر سياسى، جمع مرکزى آزادى زن

رفيق حميد

با پوزش از اينکه به دليل گرفتاريهاى کارى پاسخ به نامه ات با تاخير روبرو شد، اين نکاتى است که ميخواهم آن را عنوان کنم:

١- من هيچ گونه کمپينى عليه آذر ماجدى و سازمان آزادى زن به راه نينداختم. قبلا هم رسما و هم شفاها گفته ام که نه کمپينى به راه انداخته و نه عضو کمپينى هستم. تنها کمپينى که من در اين مدت راه انداختم، کمپين گل رز بود.اسم بحث مشروع و سياسى من را "کمپين" گذاشتن، اشتباه است. اجازه ورود به بحث مضمونى و مستدل مقابل را با توسل به راه حل تشکيلاتى سد ميکند. اذعان ميکنى که برخورد به "کمپين" کردن، تا جواب سياسى به انتقاد، اعتراض و درخواست انتشار علنى يک مطلب را دادن متفاوت است. به نظر من تنها راه جلوگيرى از کمپين کردن در حزب کمونيست کارگرى ايران در جدالهاى سياسى و "قربانى نشدن حقيقت" گفتن و بيان صريح و آشکار، سالم و رفيقانه مضمون اختلاف سياسى است. پروسه "اقناعى" که من شاهدش هستم اين بود که هنوز يک هفته از جدل سياسى نگذشته، خواستار تقبيح من شدند، برکنارم کردند، نوشته ام را "اروتيک" خواندند، هتک حرمت شدم. وسط بحث سياسى فراخوان ميدهند که "رفقا لطفا موضع گيرى کنيد"، به يک نفر در اين اسناد، من بى حرمتى نکردم، نقد سياسى ام را گفته ام. وقتى با مسئوليت من و دوره سردبيرى ام، رسما اختلاف نظر پيرامون مسئله ممنوعيت حجاب را به بحث گذاشتم، به شيوه مدرن، علنى، متمدن و انسانى، بدون اينکه به کسى توهينى بشود، شامپاينى خورده شود، دو موضع گيرى متفاوت را به معرض بحث و قضاوت عموم گذاشتم. به نظر من نه تنها ضررى نکرديم بلکه آزادى زن يک قدم اساسى جلو آمد.

اما مگر درخواست من چه بود؟ درخواست مشروع من از سازمان آزادى زن اين بود که در اين نامه نوشته بودم: "حق انتشار و پوشش خبرى دادن به اقدامات بسيار مفيد و ارزنده خودم و رفقاى حامى اين کمپين را در آزادى زن" داشته باشم. در اين نامه، حتى سخنى از نامه سرگشاده و نه مباحث ريز حول آن نمى باشد، من در اين نامه خواستار اين شده ام که اگر در نشريه آزادى زن، حتى حق انتشار خبر اين کمپين و اقدامات خود را هم ندارم، پس بايد علنا توضيح داده شود که چرا اين حق از من سلب ميشود. استدلال عليه و استدلال له من در آزادى زن منتشر شود. در نامه ام به خود شما هم گفته ام که حاضرم نامه شما را که به اسم خود من جهت توضيح و تصيح نوشته بودى، به عنوان نامه حمايتى حميد تقوايى در جهت حمايت از کمپين و در عين حال توضيح و تصيح آن علنا منتشر کنم. حتى در اين نامه گفته ام که "انعکاس خبرى کمپين" را قبل از انتشار، مورد ملاحظه شما و رفيق آذر ماجدى قرار خواهم داد. و اينها همه در حالى بود که "حق عدم انتشار اين کمپين" قبل از حتى درخواست من براى انتشار آن در آزادى زن به من "ابلاغ" شده بود و مجدادا بدون اينکه من درخواستى کرده باشم، رفيق آذر ماجدى در نامه به هيئت دبيران دوباره اين "ابلاغيه" را متذکر شده بود. رفيق آذر در نامه خود نگفته بود خواهان تصيح نامه سرگشاده اين کمپين ميباشد، گفته بود سنت فمينيستى است و مخالف کمپين و انتشارش ميباشد و به هيئت دبيران رونوشت کرده بود. اصلا نميدانم چرا "کمپين فردى من" بايد به تاييد هيئت دبيران ميرسيد؟ مگر کمپينهاى تا کنونى ما اين بلا به سرش آمده بود؟پوشش خبرى دادن، مطلع کردن مردم از خبر وجود اين کمپين و اقداماتى که قرار بود در رابطه با جنبش برابرى طلبانه زنان براى آزادى رفقاى کارگر بکند، ربطى به نوشتن اين يا آن مقاله و عدم درج آن به علت ناخوانايى سياست مطرح شده در آن ندارد. اين کمپينى است که شما هم در نوشته اخير خود، و هم در همين نامه، اذعان کرده اى که ابتکارى براى اجتماعى کردن حزب بود. اين مقاله نبود، اين يک "اقدام و کمپين اعتراضى" بود. نزديک ١٥٠ نفر که از اعضا کميته مرکزى و دفتر سياسى حزب را تا کارگران و زنان در ايران را شامل ميشد آن را امضا کردند، چرا ما امتياز اين را داريم که جلو يک اقدام اعتراضى را با تکيه به رسانه ايى که در اختيار داريم، عملا بگيريم، پشت سر حاميان اين کمپين خوب اعتراضى بحث و جدل بکنيم، بدون اينکه خودشان حق داشته باشند حداقل از امضائشان دفاع کنند. اين مقاله ايى نبود به امضا يک نفر! من از شما ميپرسم، جلو انتشار خبر يک کمپين اعتراضى و حمايتى خوب و اجتماعى از کارگران را گرفتن، ولو با استناد به "حق" رئيس سازمان آزادى زن صحيح است؟ اين چه حقى است که حتى حاضر نيستيم علنى از آن دفاع کنيم؟ آنچه ما علنا در برنامه خود نوشته و از آن دفاع ميکنيم اين است که: " ممنوعيت کنترل دولت و يا مالکان و مديران رسانه ها بر اطلاعاتى که در اختيار شهروندان قرار ميگيرد" اين جمله در برنامه يک دنياى بهتر بلافاصله بعد از مطالبه "ممنوعيت سانسور" و اين که "حق جستجو، اطلاع از حقيقت در مورد کليه جوانب زندگى اجتماعى" حق همه مردم است، آمده است.اما سازمان سياسى که تصميم ميگيرد، حتى خبر يک کمپين اعتراضى و اقدامات حاصله را در حمايت از کارگران درج نکند، خود موضع غير اجتماعى اش را اذعان بکند يا نکند، علنى کرده است. رسانه ايى را که در اختيار دارد به عنوان ابزار قدرت خود در اين سياست، دخيل کرده است. مگر ما روى عدم تشخيص سياسى مردم حساب ميکنيم يا بر عکس؟ سازمانى که به دليل شيوه و سنت رهبرى آن، عملا کمپين را با وجود همه ملاحظات خود، به صرف "عباراتش" مورد حمايت قرار نداده، آن را به بيرون از خود رانده است، موضعش را کاملا علنى با زبان بى زبانى بازگو کرده است. عدم حمايت سازمان آزادى زن، يک تصميم گيرى علنى سياسى بود. هر کسى که مدافع علنى نشدن اين مباحث است، اول بايد عدم دفاع علنى اين سازمان را آزادى کارگران و کمپين گل رز مورد نقد جدى قرار بدهد. نقد من هم به طريق اولى نه شخصى است، نه کمپينى، بلکه کاملا سياسى است. هر گونه تلاشى را براى شخصى کردن اين نقد ولو اينکه منتسب به من شده باشد، که نشده است، رد ميکنم و تلاشى براى غير سياسى کردن و کوبيدن اين جدال ارزيابى ميکنم. فرق در اينجاست که اين رفتار به ظاهر "غير علنى" در رد اين کمپين، به مدافع اين کمپين امکان دفاع از خود و تلاشش را نميداد. در عين حال، سازمانى که براى تعريف حدود و ثغور "حق و حقوق" رئيسش حتى يک بند آيين نامه و اصول سازمانى مدون و راى گرفته شده ندارد، مخالف نظر و روش سياسى وى، بى سلاح و دست خالى است. کمپينش را در بيرون عملا مورد حمايت و انتشار قرار نميدهند. رفيق امير، "حق" من و اين کمپين قبل از نوشتن نامه ام پايمال شده بود!من از خود شما به عنوان مسئول حزب کمونيست کارگرى ميپرسم که آيا واقعا از تک تک مقالات منتشره در انترناسيونال هفتگى دفاع ميکنيد؟ يعنى در طى اين مدت، يک اطلاعيه، يک مقاله، يک متن نبوده است که شما نقدى روى آن داشته باشيد؟ اگر رسم بر اين است، چرا اصلا افراد به اسم خود مقاله مينويسند، اسمشان را برداريم و امضا رئيس سازمان را زير آن قرار دهيم. چرا در وجنات حزبى که در يک قدمى قدرت است در باره سياست مدون شده خود در رابطه با رسانه ها صحبت نميکنيم. ما هر چقدر از موضع "داور حق" درون تشکيلات ظاهر بشويم، مردم رفتار ما را در بيرون خود بر اساس موقعيت سياسى ما قضاوت ميکنند و نه تبصره هايى که در توضيح حقوق مسئولينمان داريم. آزادى زن بطريق اولى نبايد اين چنين باشد، اين سازمان قرار بوده يک سازمان فراحزبى باشد، سازمانى باز که حتى فعال فمينيست هم بتواند در آن شرکت و دخالت کند. راى بدهد، به او راى بدهند. حق حرف زدن داشته باشد. تازه چرا حتى در توضيح اين "حق"، کاملا غير جانبدارانه حتى نسبت به موضع خودت در باره اين کمپين برخورد مى کنى. به راحتى ميگويى: "اينکه در اين ميان انتقادات آذر چقدر وارد و يا ناوارد است در اين حق او هيچ تغييرى نميدهد" من به شما ميگويم، رفيق حميد، بله شايد تغييرى در حق "او" نميدهد، اما به شما که براى حمايت از کمپين و انتشار خبر آن حق ميدهد. به خود شما به عنوان نماينده منفعت کل جنبش کمونيسم کارگرى که، حق نقد از استفاده ناروا از "حقوق رئيس سازمان" را ميدهد؟! چرا يک جمله هم در دفاع از "حق انتشار و حمايت از اين کمپين" ننوشتى؟ تا همين حدى که قبول داشتى. چرا يک مطلب در دفاع از اجتماعى بودن اين ايده حتى به عنوان حامى مشروط اين کمپين براى درج در آزادى زن ننوشتى و خواستار چاپ و انتشار آن نشدى؟ اگر جلو انتشارش را گرفته بودند، مطمئن باش که براى بى حقوقى خودت مرحبا نمى گفتى. آن را توجيه نمى کردى. چرا در اين جدال ميان "حقوق"، از بى حقوقى کمپين گل رز عملا دفاع يا حتى سکوت کردى؟

اگر جلو شما را براى درج کمپين دفاع از کارگران سقز در انترناسيونال هفتگى، به هر دليلى، با هر تصيحاتى ميگرفتند، باز هم مى آمديد و اندر فوايد على العموم اين "حق" صحبت ميکرديد؟ بى گمان نه! يا اينکه شايد کمپين گل رز، آنقدرها هم اهميت نداشت! که براى من که راهش انداختم حتما داشته است. تازه اين "حقى" که شما از آن صحبت ميکنيد، چه امکانى را براى سردبير و حتى خواننده نشريه قائل شده است که خبر و گزارش و مطلبش چاپ نميشود؟ چگونه از خودش دفاع کند؟ گيريم که عضو کميته مرکزى ما نبود، گيريم که دسترسى سريع به ما نداشت و... دوست دارم نظر شما را در باره قطعنامه ارائه شده به کنگره در باره ضرورت علنى کردن مباحث درونى حزب بدانم؟!

تازه سوت پايان "پروسه اقناع" را چه کسى ميکشد؟ باز هم رئيس اين سازمان؟ با برکنارى سردبير؟ باز هم "حق" اوست؟

برکنار کردن يک سردبير، اعلام رسمى و علنى بيان اختلاف است. مگر نمى گوييد نبايد علنى کرد؟ چرا موضع نگرفتيد؟ ما فرقه اسماعيليه نيستيم. ما حزبى در يک قدمى قدرت سياسى، تسخير صدا و سيما و تصرف کيهان و اطلاعات هستيم. بستن در نشريه ولو براى يک هفته و برکنارى سردبير آن را، مردم به عنوان رفتار سياسى و اجتماعى اين حزب در موضع قدرت، به مطبوعات، راديو و تلويزيون و رسانه ها مورد ارزيابى قرار ميدهند و نه توضيحات من يا شما و يا رفيق آذر در باره "اختلافات شخصى" ! رفيق حميد اگر حتى در حين ديدن يک فيلم سينمايى، فيلم پاره شود، فورا شبکه مربوطه يک جمله مينويسد که از بينندگان عزيز براى قطع فيلم معذرت ميخواهد و قول ميدهد که تا لحظاتى ديگر فيلم مجدادا پخش کند. رئيس سازمان آزادى زن حتى خود را موظف نديد از بابت عدم انتشار آزادى زن اين هفته، آن هم در وسط اين جدال، معذرتخواهى کند. مرا به حال خودم رها کرديد تا جواب مردم را در رجوعشان و جويا شدن علت عدم انتشار آزادى زن بدهم. تازه لابد بايد پنهان هم بکنم که برکنارم کرده اند. به اين ميگوييد برخورد اجتماعى؟ به اين ميگويند برخورد غير چپ سنتى؟ آيا اين نتيجه آن سياست تيز و شسته و رفته ايى بود که مو را از ماست يک نامه سرگشاده ميکشيد، ولى قادر به درک ساده عواقب زيانبار و مخرب برخوردهاى کاملا غير سياسى و غير اجتماعى خود نيست؟

اگر يک حزب سياسى و اجتماعى بخواهد سردبير يکى از رسانه هايش را مرخص و برکنار کند، بدوا و قبل از اينکه به اين فکر کند که "اقدامى درونى و تشکيلاتى" است، فاکتور توضيح و اقناع مردم را بسى بيشتر از توضيح حق رئيس سازمانش در محاسباتش، در سياستش در فرم و لحن برخوردش وارد ميکند. بايد واقعا بتواند از برکناريش دفاع سياسى و اجتماعى کند. در سياست برکنارى من، فاکتور موقعيت نشريه و سازمان آزادى زن و موقعيت خود من در اين جنبش صفر است. آنوقت از من ميخواهند بپذيرم که رئيس اين سازمان، اجتماعى، برابر، مردم دار، سياسى و مدبر عمل ميکند و ارزش همه همکارانش را ميداند؟ ( بگذريم که فاکتهاى پاسخ به ملاحظات امير توکلى تماما واقعيت ندارد) من يک چهره سرشناس جنبش برابرى طلبى هستم. ( من هم متاسفم که بايد اين بديهيات را يادآورى کنم) برکنارى من يعنى جراحى کردن علنى. جراحى که آثار زخم آن بر صورت يک سازمان سياسى ميماند. تفاوت اين شيوه علنى کردن، با شيوه اصولى بيان علنى و اجتماعى يک اختلاف سياسى در اين است که يکى با استفاده از مکانيسم تشکيلاتى، يک تصوير کاملا "علنى" ناحق از اين سازمان جلو روى مردم ميگذارد که هيچ راهى براى تصيح آن نگذاشته است. در حالى که شيوه سياسى و متمدن بيان عقايد سياسى ما که قبلا هم اين کار را کرده بوديم قويتر ميکرد. اما روش فعلى، به ضرر همه ما و به ضرر کل حزب است. مسئول اين ضرر و زيان کسى است که فرصت را مناسب ديد و کارد جراحى بدست گرفت. کسى که در استفاده ناروا از "حقوق خود" موقعيت، شان و جايگاه اجتماعى افراد را در نحوه برخورد خود وارد نميکند. مردم از شنيدن اختلاف نظر سياسى آنقدر ناراحت نميشوند که از اعمال قدرت تشکيلاتى در مقابل مخالف ناراحت ميشوند. اگر اختلاف به شيوه متمدنانه، بدون هتک حرمت، برابر و آزاد، آن هم در يک سازمان غير حزبى و جانبى حزب بيان شود، مردم شعور دارند، قضاوت و دخالت سياسى ميکنند. مگر در جريان بحث در باره ممنوعيت حجاب چنين نشد؟ حزب ما بخواهيم و نخواهيم طورى شده که در تصميمات تشکيلاتى آن هم مردم دخالت ميکنند و نظر ميدهند. چگونه ميخواهيم به مردم برکنار کردن مرا توضيح بدهيم؟ فمينيست بودم؟ نقص فنى بود؟ سکوت و لاپوشانى کردن؟ يا ادامه هتک حرمت من؟ تا کجا اين روند "حق رئيس سازمان" ادامه مى يابد؟ ايشان در بيرون مرا جلو چشم مردم خلع مسئوليت کند، من هم لابد بايد باز هم براى احترام به "حقوق وى" دندان سکوت بر جگر بگذارم. که يکسال و نيم است کارم همين بوده.

به نظر من اتخاذ اين شيوه در ادامه سياست غير اجتماعى رهبرى سازمان آزادى زن، نه فقط در اين مورد، بلکه در روند يکساله اخير بود. اسناد مباحث درونى ما در سازمان آزادى زن موجود است.

٣- عدم دخالتگرى فعال و رسمى سازمان آزادى زن در جنبش آزادى کارگران سقز، به بهانه و توجيهات مختلفى که از آن در اين مدت شده است، غير قابل قبول است. اين سازمان حتى يک اطلاعيه در محکوميت دستگيرى کارگران، يک اطلاعيه براى تبريک جهت آزادى آنها، يک نامه به خانواده دستگير شدگان صادر نکرد، چه رسد به تلاش عملى براى پيوستن به اين موج عظيم. در ازاى آن به تلاش اين کمپين "فعالانه" دست رد زد.متعجبم که چگونه ميشود عدم دخالت و دفاع از مبارزه کارگران دستگير شده در ظرفيت خود اين سازمان را توسط آذر ماجدى و مينا احدى و ...، موضعى اصولى، سنت غير فمينيستى، غير پرو روس، غير چپ سنتى و .... خواند و به راه انداختن کمپين گل رز براى جلب حمايت سازمانهاى مدافع حقوق زن را فمينيستى، يا داراى "استنباط فمينيستى" خوانده به آن دست رد زد، حتى از پوشش خبرى دادن به آن در نشريه اين سازمان جلوگيرى کرد. تعجبم که ميشود اسم عدم دخالتگرى براى آزادى کارگران را اجتناب از "زنانه- مردانه" کردن مبارزه قلمداد کرد. آيا من طرفدار آپارتايد جنسى در مبارزه هستم، استنباطات فمينيستى به مردم القا ميکنم که براى آزادى کارگران، صرف نظر از جنسيت آنها، جنبش برابرى طلبى را مورد خطاب قرار دادم، ميخواستم نيروى اين جنبش را هم، به دفاع از کارگران بکشانم، يا کسانى که سکوت کردند، آن را نامربوط خواندند. سازمان آزادى زن را رسما و علنا پشت اين جنبش نبردند. کمپين گل رز را بايکوت کردند.

در جريان مبارزه براى پيوستن به جنبش عظيم مبارزه براى آزادى کارگران، سياستى به سازمان آزادى زن حاکم شد که در نتيجه اعمال آن، به لحاظ اجتماعى، جنبش را از پيوستن تلاش ما و تقويت آن در ظرفيتى که داشتيم محروم کرد. کارگران از حمايت آزادى زن محروم شدند. از تلاش اين سازمان محروم شدند. سازمان آزادى زن ميتوانست بخش وسيعى از سازمانهاى ايرانى و غير ايرانى مدافع حقوق زن را پشت سر اين کمپين و اين جنبش بسيج کند. ميتوانست سنت از خود به جاى بگذارد. امروز، عدم اتخاذ اين سياست را با توسل به بهانه هاى عنوان شده، نميشود توجيه کرد. اين يک خطاى سياسى و اجتماعى فاحش و غير قابل چشم پوشى بود. به هر دليلى که صورت گرفت قابل نقد و بررسى بود.

شکل حاکم کردن اين سياست غلط بر سازمان آزادى زن، تابعى از خود اين سياست است. هر دو به غايت غير اجتماعى و ايزوله کننده. غير مسئولانه در قبال مردم بود. راستش من سر مضمون اين سياست، بيشتر از شکل اعمال آن بويژه در برخورد با خودم حرف دارم.

رفيق حميد:شما حساسيت سياسى درخور، در مقابل روند غالب شدن اين سياست نشان ندادى. نقد شما کمتر متوجه اعمال و حاکم کردن مضمون اين سياست بود. از روى تقلاهاى ولو ضعيف من، گذشتى. با وجود اينکه به درست در مقاله ارزيابى علنى خودت در باره درسهاى آزادى کارگران سقز، همچنين از کمپين گل رز نيز منصفانه ياد کرده اى. با وجود اينکه در جريان اين مباحث تاکيد ميکردى که هدف برپايى اين کمپين و ابتکار آن را شخصا قبول دارى، که اين يادآورى خود فى النفسه ارزشمند بود. اما "سياست عدم دخالت" آزادى زن را مورد نقد و بررسى صريح راديکال قرار ندادى. به مضمون سراپا اشتباه نامه رئيس سازمان آزادى زن و نامه مينا که از لحاظ مطابقت با سياست ما در دفاع از کارگران مغايرت دارد، برخوردى نکردى. خود اين سازمان را فراخوان به دخالت سريع و با تعجيل در شرکت در جنبش آزادى کارگران ندادى. گيريم که حتى گل رز را زير خاک ميکردند. سياستى که من از آن دفاع ميکردم به حاشيه رفت. حتى خود تو، حق انتشار خبر کمپين گل رز و نوشتن در باره آن را به نوعى به امضا يک اعترافنامه از سوى من، منوط و يا حداکثر در باره آن سکوت کردى. "حقوق و اختيارات" خودت و حزب را آنگونه که شايسته بود پشت اين سياست درست نياوردى. توجيه "حقوق و اختيارات" مسئول آزادى زن جلو اين دفاع سياسى، اجتماعى، صريح و اصولى که خودت هم مدافع آن بودى را گرفت.

٤- از موضع حامى و نماينده منفعت کل حزب محق نبودى ولو با ايما و اشاره و حتى با هزار آب بندى، شامپاين به دست من و دشمنان حزب بدهى. در شان شما نيست که در ادامه بکار بردن الفاظى که مرا هتک حرمت کرده بود، به جاى بالاتر ايستادن و برگرداندن سلامت سياسى در لفظ و نحوه برخورد، خود نيز آن را بکار ببرى. از نظر من ليدر حزب کمونيست کارگرى بايد در جدالهاى سياسى، خواه بيرونى يا درونى، حامى سياستهاى کمونيستى و کارگرى، صرفنظر از موقعيت و جايگاه افراد، باشد. شما در حالى نامه توضيح و تصيح به من ارسال کردى که حتى فراخوان "درونى" براى پس گرفتن لحن زننده و مردسالار "اروتيک" به يک عضو زن کميته مرکزى حزب نداشتى. شما از من، حق داشتن يک الگو و سمبل را در مقام ليدر حزب، براى پيشبرد بحث برابر و با احترام گرفتى. اين کار منصفانه نبود.

مهرنوش موسوى ١٧ ماى ٢٠٠٤

از: حميد تقوائى

به: مهرنوش موسوى

رونوشت: هيات دبيران، جمع مرکزى آزادى زن، رئيس دفتر سياسى

تاريخ: ١٢ مه ٢٠٠٤

رفيق مهرنوشدر نامه اى با عنوان "علنى کردن حق عدم انتشار خبر و گزارش کمپين گل رز توسط سردبير آزادى زن " مسائلى را مطرح کرده اى که بيشتر به نظرميرسد ميخواهى کمپينى هم بموازات گل رز عليه مسئول آزادى زن براه بياندازى. آنهم در سطح علنى. من با کمپين گل رز، با تصحيحاتى در متن نامه سرگشاده که خودت هم قبول داشتى، موافق بودم و آنرا قدمى بجلو در جهت اجتماعى کردن مبارزات حزب ميدانستم، اما با اين کمپين دوم تماما مخالفم و در برابر آن ميايستم. اين هياهو عليه سانسور از کجا آمده است؟ آذر ماجدى با درج نوشته و فراخوانى که آنرا خلاف سياستهاى سازمان آزادى زن ميدانسته در نشريه سازمان مخالفت کرده و نظرش را هم مشروحا نوشته است کجاى اين کار سانسور است؟ در حزب همين کار را رهبرى ده ها بار با نشريات حزبى کرده است و هيچ سردبيرى هم فرياد واسانسورا سر نداده. اينکه در اين ميان انتقادات آذر چقدر وارد و يا ناوارد است در اين حق او هيچ تغييرى نميدهد که جلوى هر مقاله اى که مخالف سياستهاى سازمان ميداند را بگيرد. اين حق هر مسئولى است. اگر آذر ماجدى مسئول سازمان آزادى زن است، مستول مقالات ارگان اين سازمان هم هست و بايد بتواند از تک تک آنها دفاع کند. و بنابراين بايد حق داشته باشد که جلوى چاپ مقالاتى که خارج از خط ميداند را بگيرد. اگر سردبير نظر ديگرى دارد اين را ديگر بايد با بحث و اقناع به پيش برد(آنهم نه علنى) و مقوله اى حقوقى نيست. اينها هميشه از بديهيات کار ما بوده است. براى من جاى تاسف است که مجبورم چنين بديهياتى را يادآورى کنم. "آزادى بشر" و حق بيان و "سلب حق انعکاس کمپين" و غيره که نوشته را پر کرده هيچ موضوعيت و ربطى به مساله مورد بحث ندارد. جاى اين نوع آژيتاسيونها در انتقادات درون حزبى نيست. آيا قرارست همين نوع بحثها علنى شود؟ آيا اين به نفع حزب، آزادى زن، آزادى بيان و کمپين گل رز و اهداف وآرمانهاى ماست که چنين بحثى را بين مهرنوش موسوى و آذر ماجدى علنى کنيم؟ و زمينه بدهيم تا از هر سوراخى دشمنان قسم خورده حزب بيرون بريزند و علم کهنه حزب ديکتاتورها را بردارند و بجانمان بيافتند؟ گيرم آذر ماجدى و من از پس مهرنوش بر نيامديم و در پلميک علنى مهرنوش برنده شد؟ آنوقت چه؟ بهمراه امثال م رازى و مهرداد درويش پور و بهرام رحمانى و امثالهم شامپاين باز ميکنى و جشن ميگيرى؟ ميدانم، اين پيروزى تو و يا حزب نيست. اين مثال را زدم که دقيقا همين تناقض را نشان بدهم. علنى کردن يک بحث داخلى حزب، وقتى هنوز تمام مجارى درون حزبى را طى نکرده و وحدت و انسجام حزب براى طرفين يک اصل است، يک خودکشى سياسى خواهد بود. چنين مجادله اى، آنهم بويژه براى حزبى با موقعيت حساس و ويژه حزب ما، جنگ بازنده هاست. طرف برنده ندارد. اين البته حق توست که علنى با هرکس و عليه هرچيزى بحث کنى. اما من در مورد حق صحبت نميکنم، در مورد اشتباه سياسى اى صحبت ميکنم که بيشتر به يک کمپين عليه مسئول سازمان آزادى زن شبيه است تا احقاق حق سردبير و آزادى بيان و غيره.

مهرنوش عزيزهر انتقادى به نحوه کار سازمان آزادى زن دارى راه آن طرح آنها در خود سازمان و اقناع ديگران است. تا آنجا که من ميدانم بزودى جلسه مسئولان خواهيد داشت و ميتوانى همه نقطه نظراتت را بيان کنى و بحث و تصميم گيرى کنيد. هميشه در حزب ما و سازمانهاى جانبى حزب راه انتقاد و بحث و تبادل نظر باز بوده است و در سازمان آزادى زن هم همينطور است. آژيتاسيون زير علم سانسور و دموکراسى حتى در سطح درون حزبى نه تنها مساله اى را حل نميکند، بلکه اگر نکات درستى هم کسى براى طرح کردن داشته باشد زير اين هياهو گم خواهد شد و بجائى نخواهد رسيد. نکته آخر اينکه طرح کرده بودى چرا هيات دبيران تو را بجلسه بحث در مورد کمپين فرانخوانده. به اين دليل که سياست ما اين نيست که هر موقع در مورد فعاليت کادرها حزب صحبت ميکنيم آنها را در جلسه شرکت بدهيم. اگر جزاين بود عملا در هر جلسه بايد چندين نفرمهمان هيات دبيران بودند و عملا هيچ کارى پيش نميرفت. نامه هاى ديگرى هم نوشته اى که ترجيح ميدهم در اينجا وارد مضمون آنها نشوم. در هر مورد که تصميم گيرى لازم بود در هيات دبيران بحث خواهد شد و نتيجه را به تو اطلاع خواهيم داد.

حميد تقوائى

١٢ مه ٠٤

از مهرنوش موسوى

به ليدر، رئيس دفتر سياسى، رئيس هيئت دبيران و رئيس آزادى زن

رونوشت به: جمع مرکزى آزادى زن، به هيئت دبيران حزب موضوع: علنى کردن حق عدم انتشار خبر و گزارش کمپين گل رز توسط سردبير آزادى زن

با سلام!همچنان که مطلع هستيد رفيق آذر ماجدى مخالفت خود را با کمپين گل رز ابراز و اعلام داشته است که من به عنوان سردبير آزادى زن و مبتکر اين کمپين حق انتشار و پوشش خبرى دادن به اقدامات بسيار مفيد و ارزنده خودم و رفقاى حامى اين کمپين را در آزادى زن ندارم. من اين را يک حق کشى و سانسور آشکار ميدانم. به آن معترضم و به عنوان عضو کميته مرکزى حزب، به عنوان سردبير آزادى زن، به عنوان يک فعال شناخته شده اين جنبش و به عنوان کسى که با تلاش و پشتکار و ابتکار خودم اين حرکت را راه انداخته ام، تمايل دارم که مردم بدانند چرا حق ندارم در آزادى زن اين تلاشها را منعکس کنم. من درخواست علنى شدن استدلالات رفيق آذر ماجدى و استدلات رد آن توسط خود را بطور علنى دارم. من ميخواهم از خودم و تلاشهايم که حق انعکاس و پوشش خبرى داشتن آن در آزادى زن سلب شده است علنا حمايت کنم. سازمان آزادى زن، سازمان همه کسانى است که در راه حق و حرمت انسان مبارزه ميکنند. سلب حق انعکاس کمپين من در دفاع از آزادى کارگر بوسيله فعالين حقوق زن در اين نشريه، مغاير با هرگونه اصل و بديهى ترين حقوق و آزادى بيان بشر است. در جايى که تلويزيون انترناسيونال و روزنه به من و همه رفقاى حامى و فعال اين کمپين حق بيان داده اند، من ميخواهم سلب حق بيان و تلاش ارزنده خود و رفقايم را بوسيله آزادى زن، با مردم درميان بگذارم.من از شما درخواست ميکنم، نظر و پيشنهاد خود را براى علنى کردن اين مسئله با من مطرح کنيد. رهنمودهاى ارزنده و دلسوزانه شما بدون شک کمک فراوانى خواهد بود. در عين حال، از آنجا که رفيق آذر ماجدى تقاضاى بررسى و طرح نقد خود را در هيئت دبيران داده است، هم ميخواهم نظر و جمع بندى هيئت دبيران را در صورتى که اين جلسه برپا شده است بدانم، هم اينکه سئوال کنم که چرا هيئت دبيران از خود من که اين کمپين را به پيش برده است، تقاضاى شرکت در بحث را ننموده است. منتظر پاسخ شما هستم. به پيوست اين نامه، نامه خودم و رفيق آذر را نيز برايتان ارسال ميکنم.

با احترام ١١ ماى ٢٠٠٤