نقل
از کمونيست
١٢٤
قطعنامه
مصوب پلنوم
ششم کميته
مرکزي
حزب
کمونيست
کارگري –
حکمتيست
آذر
١٣٨٥ – دسامبر
٢٠٠٦
منشور
پلنوم ششم
براي
تضمين يک
رهبري حزبي –
اجتماعي و
کمونيستي
١ –
پلنوم ششم بر
اجراي بيقيد و
شرط و سريع
مصوبات کنگره
اول و بويژه
در بعد
سازماني بر
انجام سند
مصاف هاي حزب
حکمتيست
تاکيد ميکند و
خود و همه
کميته هاي
حزبي را به
تحقق آن ها متعهد
اعلام ميکند.
٢ –
پلنوم ششم سند
اصول و شيوههاي
رهبري
کمونيستي
نوشته منصور
حکمت را به
عنوان مبناي
فعاليت خود و
رهبري حزب به تصويب
ميرساند و از
دفتر سياسي و
کميته رهبري
منتخب آن
ميخواهد که
تضمين کنند که
تزهاي اصول و
شيوه هاي
رهبري
کمونيستي به
سرعت در دفتر
سياسي و کميته
رهبري اجرا
خواهند کرد.
اصول
و شيوههاي
رهبري
کمونيستي
١ - مباني
ايدئولوژيک و
متدولوژيک
رهبري کمونيستي
الف) رهبري
کمونيستي خود
را موظف به
رهبري مبارزه
طبقاتي
پرولتاريا
بمثابه يک
طبقه جهاني در
تمام مراحل و
وجوه آن
ميداند، از
اينرو:
اولا- تحت
فشار نيازهاي
مرحلهاي
جنبش هاي عملي
افق و دورنماي
کار سياسي و
وظايف خود را
محدود
نميکند، در هر
لحظه مجموعه
مبارزه پرولتاريا
بر عليه
بورژوازي را
مدِّ نظر قرار
ميدهد و براي
پاسخگويي به
مسائل متنوع
اين مبارزه در
ابعاد سياسي،
اقتصادي و
ايدئولوژيک
تلاش ميکند.
ثانيا- به اين
اعتبار تماما
به اصول نظري
و عملي
ايدئولوژي
انقلابي طبقه
خود، يعني
مارکسيسم
انقلابي،
تکيه ميکند و
اصول
مارکسيستي مبارزه
طبقاتي را
اصولي عملي،
لازم الاجرا و
کارساز
ميداند. رهبري
کمونيستي با
هر گرايش و
جرياني که به
بهانه
ويژگيهاي اين
يا آن مرحله
جنبش عملي به
تعويق
انداختن و يا
دست شستن از
اين اصول را
تبليغ و موعظه
ميکند، قاطعانه
مقابله
مينمايد.
ثالثا- رهبري
کمونيستي يک
رهبري صرفا
سازماني نيست
و دامنه فعاليت
رهبران
کمونيست
نميتواند و
نبايد به چهارچوب
تشکيلات خود
محدود بماند.
تأمين رهبري
اصولي بر
سازمان خود،
خود انعکاس
قابليت رهبري در
هدايت کل جنبش
طبقاتي در
وجوه مختلف آن
است.
رابعا- رهبري
کمونيستي
پيشروي و
پيروزي در اين
يا آن عرصه
معين مبارزه
طبقاتي و
انقلابي را
پايان وظايف
خود
نميپندارد و
خواستار تحقق
کليت برنامه
کمونيستي در
برابر سرمايهداري
و نظام جهاني
آن است. از
اينرو رهبري
کمونيستي
موظف است در
هر مرحله جنبش
عملي طبقاتي،
ضرورت و اشکال
ادامه، گسترش
و تکامل آن را
به فعالين
حزبي،
پيشروان و
تودههاي
طبقه کارگر
بشناساند و
آنان را براي
پيشرويهاي
بعدي آماده
نمايد. تنها
يک رهبري
معتقد و مؤمن
به کمونيسم و
انترناسيوناليسم
قادر به تأمين
رهبري
کمونيستي
اصولي در
مراحل مختلف
مبارزه طبقاتي
است.
ب) قاطعيت
رهبري
کمونيستي
ناشي از درک
مارکسيستي
رابطه تئوري و
پراتيک و
جانبداري
ايدئولوژيک
آن است. رهبري
کمونيستي خود
را ملزم به
هدايت دائمي
جنبش و
تشکيلات حزبي
و خنثي کردن
کليه گرايشات
و سياستهاي
غير پرولتري
در جنبش
کارگري و
کمونيستي
ميداند و لذا
موظف است تا
در هر لحظه و
در مقابل هر
مانع و مسألهاي
که بر سر راه
پيشروي جنبش
طبقاتي قرار
گيرد بر مبناي
شناخت
ايدئولوژيک
تاکنوني خود
از اهداف و
نيازهاي جنبش
و نيز تحليل مشخص
شرايط، سريعا
و قاطعانه
اتخاذ تصميم
نمايد.
رهبري
کمونيستي در
درجه اول يک
رهبري سياسي است
و نه صرفا
تئوريک. شناخت
تئوريک مسائل
مبارزه
طبقاتي
همواره نسبي
است، حال آنکه
مبارزه عملي
خواستار
تصميمات قاطع
و محکم است،
از اينرو
رهبري
کمونيستي
موظف است تا
ضمن بالا بردن
دائمي دانش
تئوريک خود،
در هر لحظه و در
قبال هر معضل
و مسأله جنبش
طبقاتي، بر
مبناي
استحکام
ايدئولوژيک و
اتکاء خود به
اصول اساسي و
اهداف
مارکسيسم
انقلابي و نيز
با قضاوت خود
از نيازهاي
مشخص مبارزه
طبقاتي و انقلابي
تصميمات قطعي
گرفته و به
اجرا درآورد.
ج) رهبري
کمونيستي
موظف به ايفاي
نقش پيشتاز است.
رهبران
کمونيست
تصميمات خود
را نه با معدلگيري
و با تلفيق
نظرات
گوناگون
موجود در حزب
و جنبش
طبقاتي، بلکه
برمبناي
پيشروترين نظرات
موجود اتخاذ
ميکنند. رهبري
کمونيستي نه
يک رهبري
ميانجيگرانه،
بلکه رهبرياي
جانبدار و
مصمم است، که
بر مبناي اصول
پايهاي
ايدئولوژيک و
تحليل مشخص
خود از اوضاع
تصميم ميگيرد
و مسئوليت و
عواقب اين
تصميمات را نيز
بر عهده
ميگيرد. به
اين ترتيب
رهبري موظف به
تشخيص و
انتخاب سريع
مواضع پيشرو
در قبال هر مسأله،
وفاداري عملي
به اين مواضع
و مسئوليتپذيري
در پيشبرد
آنهاست.
د) رهبري
کمونيستي، يک
رهبري آيندهنگر
است که به
استقبال
مسائل آتي
جنبش و
تشکيلات خود
ميرود و از
قَبل سازمان
حزبي خود و
طبقه کارگر را
براي مقابله
با موانع آتي
مبارزه آماده
ميکند. رهبرياي
که تنها به حل
و فصل مسائل
موجود و يا
گذشته تشکيلات
محدود شود، نه
تنها قادر به
ايفاي نقش
رهبري نيست،
بلکه عملا از
حل انقلابي و
قطعي مسائل
موجود و
پاسخگويي به
نيازهاي جاري
جنبش نيز ناتوان
ميماند.
٢ - انحرافات
اساسي ناشي از
نقض اصول
ايدئولوژيک و
متدولوژيک
رهبري
کمونيستي
کمرنگ
شدن کمونيسم و
انترناسيوناليسم
در عمل و
محدود شدن افق
سياسي و
طبقاتي رهبري
به مسائل و
نيازهاي
فوري، مرحلهاي
و مقطعي جنبش و
عدم اعتقاد
عميق به
حقانيت،
اصوليت و عملي
بودن اصول
مارکسيستي به
ناپيگيري،
مصلحتجويي،
نوسان و
سازشکاري در
رهبري منجر
ميشود. درک
آکادميستي از
تئوري
مارکسيسم،
اکملگرايي
در برخورد به
تئوري و
برخورد
ميانجيگرانه
به خطوط سياسي
و سياستهاي
عملي مختلفي که
در درون حزب و
جنبش طبقاتي
مطرح ميگردد،
به استنکاف از
رهبري، تزلزل
در اتخاذ
تصميمات قطعي
و فقدان
قاطعيت در
لحظات تعيين
کننده، مصلحتجويي،
دنبالهروي
از بخشهاي عقبمانده
جنبش و
تشکيلات و عدم
صراحت در قبال
تشکيلات و
جنبش
ميانجامد. عدم
ايفاي نقش
پيشتاز و
فقدان آيندهنگري
و درک مسائل
آتي جنبش طبقه
و غرق شدن رهبري
در مسائل جاري
جنبش و
تشکيلات نيز
به نوبه خود
به درجا زدن و
در خود فرو
رفتن سازمان و
فعالين حزبي،
جدايي تدريجي
تشکيلات از
نقش رهبري
کننده خويش در
جنبش به طور
کلي و ناتواني
سازمان
کمونيستي در
پاسخگويي به
نيازهاي جنبش
رو به رشد
طبقاتي منجر
ميگردد.
٣ -
شيوهها و
ابزارهاي
اصلي ويژه
رهبري
رهبري
کمونيستي
براي پيشبرد
وظايف خود
بايد به
موازين، شيوهها
و ابزارهاي
متناسب با اين
وظايف متکي
شود، از جمله:
١)
تحت هر شرايطي
رهبري
متمرکز،
مستمر و دائمي
و در عين حال
همهجانبه
جنبش و فعاليت
تشکيلاتي را
تأمين نمايد.
تمرکز،
استمرار و
ادامهکاري،
يک اصل تخطيناپذير
در رهبري
کمونيستي است.
٢)
تشکيلات
کمونيستي،
اعم از سلسله
مراتب تشکيلاتي
و ارگانهاي
تخصصي جانبي،
خود ابزار اصلي
رهبري در تحقق
اهدافي است که
پيشاروي خود گذاشته
است. اما در
عين حال رهبري
موظف است هم
براي هدايت
فعاليت
تشکيلاتي و هم
براي رهبري
مستقيم
پيشروان و تودههاي
طبقه کارگر
حداکثر
استفاده از
ارگانهاي سراسري
ويژه امر
رهبري، نظير
راديو،
نشريات سراسري
و نشريات
داخلي حزبي و
نيز رسانههاي
خبري و تبليغي
غيرحزبي و
سخنراني در ميتينگها
و تجمعات تودهاي
و حضور در
مجامع بينالمللي
بنمايد.
٣)
رهبري بايد
منظما مسائل
آتي جنبش و
تشکيلات را
تحليل کرده و
درباره آنها
تصميمات لازم
را اتخاذ
نمايد و نيروي
فعالين
تشکيلاتي و
تودهها را در
خدمت آن بسيج
نمايد.
٤)
رهبري بايد
نظرات و
تصميمات خود را
اساسا به صورت
قرارها،
ابلاغيهها،
قطعنامهها و
اطلاعيههاي
روشن در
اختيار
تشکيلات و
تودهها قرار
دهد و
ابزارهاي
سراسري را در
جهت اعلام
علني و توضيح
و تشريح اين
سياستها بکار
گيرد.
٥)
رهبري بايد در
پيشبرد
سياستهاي
خود، بويژه به
کادرهاي
پيشرو آگاه
تشکيلات متکي
شود. به اين
منظور لازمست:
اولا- بهترين
و پيشروترين
رفقاي
سازماني را در
سطوح مختلف در
موقعيتهاي
کليدي و رهبريکننده
بدنه تشکيلات
قرار دهد و
آنان را از
اختيارات
لازم براي
پيشبرد
وظايفشان
برخوردار سازد.
ثانيا- منظما
و بر طبق نقشه
امر پرورش
کادر در درون
سازمان را به
طرق مختلف
دنبال نمايد.
٦)
سياستهاي
رهبري
نميتواند و
نبايد در سطح
بيان کلي
اهداف باقي
بماند. رهبري
(و هر ارگان تصميمگيرنده
تشکيلاتي)
بايد
سياستهاي خود
را به صورت
نقشهعملهاي
روشن طرح،
اتخاذ و
حسابرسي
نمايد. سازماندهي
هر اقدام
تشکيلاتي
متضمن تعريف
دقيق و اجراي
مراحل زير
است:
تعريف هدف،
تبديل هدف به
نقشهعمل،
ايجاد تقسيم
کار لازم در
ميان
ارگانهاي تشکيلات
بر طبق اين
نقشهعمل و
تعيين روش
هماهنگي اين
ارگانها،
تخصيص نيرو و
امکانات کافي
به بخشهاي
مختلف تشکيلات
براي پيشبرد
وظايف خود در
نقشه عمل،
تعيين شيوه و
مکانيسم
نظارت و
حسابرسي از
نحوه پيشرفت
کار.
٧)
رهبري
کمونيستي
نيازمند حفظ
پيوند معنوي، سياسي
و عملي عميق
با فعالين
سازماني و
پيشروان و
تودههاي
طبقه کارگر
است، از اينرو
موظف است:
الف) به اشکال
مختلف منظما
از وجوه مختلف
فعاليت
تشکيلاتي به
دقت مطلع شود.
به اين منظور
سازماندهي
گزارشدهي
منظم پايين به
بالا و
حسابرسي منظم
و دقيق از
کليه ارگانها
تشکيلاتي يک
وظيفه پايهاي
رهبري است.
ب) تشکيلات را
منظما در
فواصل معين در
جريان عمومي
فعاليتهاي
سازمان قرار
دهد.
ج) خود با
فعالين و
رهبران
مبارزات تودهاي
و کارگران و
زحمتکشان
آگاه و پيشرو
تماس مستقيم،
اعم از حضوري
و کتبي داشته
باشد.