کورش جان اين نوشته را براى رفقاى د. س بفرست

قربانت حميد

کدام خلاء؟ کدام استراتژى؟

 کوروش در نوشته اخيرش بحث را حول قيام متمرکز ميکند. اين نقطه تمرکز خوبى نيست و کمکى به پيشرفت بحث نميکند. نه در سطح جامعه قيام مساله روز است و نه بحث داخلى ما حول قيام قطبى شده. مثلا همه ميتوانند بپذيرند که قيام بحث هويتى ما نيست و در عين حال همچنان انتقاداتشان را به نظرات کورش داشته باشند. اما در عين حال در همين نوشته کورش نکاتى را مطرح ميکند که به نظر من اختلاف واقعى (لااقل اختلاف نظر من با او) بر سر آن نکات است ( در همين سطح بحث و نه سناريو محتمل و غيره). اين نکات از اين قرار اند

قيام تحميلى کورش در مقابل قيام بعنوان "خشونتى که بما تحميل ميشود" استراتژى گذار مسالمت آميز بعنوان "يک راه متمدنانه و دموکراتيک براى تعيين آينده نظام جامعه" را قرار ميدهد. قبل از هر چيز بايد گفت قيام اقدامى قهر آميز هست اما نميشود و نبايد آنرا بعنوان "خشونتى که بما تحميل ميشود" توصيف کرد. قيام پاسخ به خشونت هست و با خشونت پاسخ ميگيرد اما دقيقا بهمين دليل خودش خشونت نيست. خشونت و تحميلى و غيرمتمدنانه خواندن قيام هم از لحاظ تحليلى و هم تبليغى با استراتژى سازماندهى انقلاب سوسياليستى مغاير است. نميشود خواهان انقلاب بود و در عين حال قيام يعنى ضربه نهائى انقلاب براى تصرف قدرت را خشونت تحميلى و نامطلوب دانست. کورش ميگويد مردم را بايد از اين راه به قيام متقاعد کرد. او معتقدست "قانع کردن مردم به اينکه راهى جز قيام وجود ندارد يک مبارزه تمام عيار سياسى است. خصلت اين مبارزه تنها تبليغاتى نيست" منهم قبول دارم که بايد از تبليغ و ترويج قيام فراتر رفت اما نميشود اين فراروى، اين مبارزه تمام عيار سياسى، با تبليغ ما حول ضرورت و مطلوبيت قيام متناقض باشد. نميشود امروز قيام را خشونت تحميلى ناميد براى آنکه فردا مردم را به آن متقاعد کرد. اين تبليغ پروسه است. نميشود تاکتيکى بطرف شرق رفت براى اينکه نهايتا و استراتژيکا به مغرب برويم. اين ديگر مثل هر تاکتيک پروسه ديگرى تيشه بريشه خود زدن است. کورش ميخواهد جواب تبليغات بورژوائى را بدهد که ما را شلوغ کن و عاشق قيام و غيره وانمود ميکند. اولا حمله تبليغات بورژوازى بما بعنوان کسانى است که ميخواهند انقلاب کنند و نه صرفا قيام. و کل انقلاب را اقدامى خشونت آميز و غير متمدنانه و غيره ميداند و نه صرف قيام را. پس نه در تبليغات و نه در ديگر وجوه تعرض سياسى موضع کورش جواب نيست (مگر آنکه بحث خشونت را تا سطح کل انقلاب بسط بدهد. البته نظر کورش اين نيست ولى من فکر ميکنم منطق اين موضع ناگزير به سطح انقلاب تسرى پيدا ميکند. شما وقتى ضربه نهائى را غير متمدنانه و خشن و غيره ميناميد به سختى ميتوانيد جلوى بسط اين نظر به کل پروسه اى که به اين ضربه منجر شده را بگيريد). ثانيا نکته مهمتر اينکه حتى اگر بورژوازى فقط قيام را بد و خشن بداند باز جواب کورش کاملا دفاعى است و کارآئى ندارد. پاسخ ما به کسانى که انقلاب و قيام را به خشونت متهم ميکنند بايد اين باشد که "ضد انقلاب عامل خشونت است" و اين تنها يک موضع تبليغى نيست، يک حکم قابل اثبات تئوريک است، عين واقعيت است. همين واقعيت است که در پايه اى ترين سطح کل انقلاب و قيام را ضرورى و مطلوب ميکند.

استراتژى گذار مسالمت آميزبعد از اين مقدمه برويم سر اصل مطلب يعنى استراتژى گذار مسالمت آميز بعنوان "يک راه متمدنانه و دموکراتيک براى تعيين آينده نظام جامعه". اين جواب کورش به چيزى است که خلاء استراتژيک مينامد. ابتدا بايد بگويم به نظر من هم خلاء و يا بعبارت بهتر کمبودى (من ترجيح ميدهم کمبود را به کار ببرم) در استراتژى ما وجود دارد. اما اين کمبود نه آنطور که کورش مطرح ميکند آلترناتيو قيام و يا انقلاب است و نه راهى براى تعيين نظام آينده. طرح ما براى جبران اين کمبود قدم مشخصى است که امروز بايد در جهت استراتژى عمومى حزب يعنى سازماندادن انقلاب سوسياليستى و تصرف قدرت برداشت. ( من در نوشته قبلى اثباتا اين طرح را توضيح داده ام). بحث بهيچوجه بر سر تعيين نظام آينده نيست. در بحث کورش پروسه واقعى تعيين حکومت و نظام با پروسه مشروعيت بخشيدن و تثبيت سياسى آن خلط شده. در همان نوشته اول او هم چنين اختلاطى وجود داشت. من در پاسخ به آن نوشته "سقوط جمهورى اسلامى و نقش حزب" به اين اشاره کردم که رسالت دولت موقت "تعيين تکليف نظام جامعه نيست. بلکه حداکثر دادن شکل رسمى و قانونى ( از طريق رفراندوم يا مجلس موسسان و يا مجلس خبرگان و يا لويا جرگه و غيره) به نظامى است که قبلا، در پروسه اى که منجر بروى کار آمدن دولت موقت شده، تکليفش معيين شده و دولت موقت نمايندگى صرفا سياسى و غير متعارفش را بعهده دارد." بعبارت ديگر هر شکل از راى شمارى مردم ( با الگوى راست و يا چپ) تنها پروسه مشروعيت بخشيدن به يک نظامى است که فى الحال تکليف آن از لحاظ طبقاتى در جاى ديگرى، در نبرد و مبارزه رودررو بين پرولتاريا و بورژاوزى بر سر حکومت( چيزى که به آن انقلاب ميگويند) تعيين شده است. هر دولتى هر اندازه هم که خود را موقت و دولت آشتى ملى و غيره بنامد و هر اندازه هم که پروسه دموکراتيک براى تعيين نوع دولت بعدى جلوى جامعه بگذارد در واقع تنها دارد نوع تغيير کابينه ( دولت بمعناى محدود کلمه) و حداکثر نوع حزب و نيروئى از طبقه حاکمه که بايد دولت غير موقت را تشکيل دهد تعيين ميکند و بس. مجلس موسسان و رفراندوم و حتى کنگره سراسرى شوراها و يا مجمع نمايندگان شوراها ( با همه فرقهاى اساسى که اين آلترناتيو با بقيه دارد) و غيره کارشان نميتواند تعيين نوع نظام باشد. اين پروسه مشروعيت بخشيدن و گرفتن لبيک از مردم براى نظامى است که فى الحال در دست طبقه معينى است و بس. در شرايط انقلابى و دولت موقتى که حاصل انقلاب است ( حالا يا حاصل پيروزى آنست و يا شکست آن) تکليف ماهيت طبقاتى دولت را انقلاب تعيين کرده است و هيچ نوع گذارى نميتواند اين ماهيت را تغيير دهد. براى اينکار انقلاب ديگرى لازم است. همانطور که در شرايط متعارف پارلمان و مجلس حتى در دموکراتيک ترين نظامها ابزار تعيين و يا تغيير ماهيت طبقاتى دولت نيست بلکه پروسه مشروعيت بخشيدن به دولت طبقه فى الحال حاکم است، مجلس موسسان و غيره هم همين نقش را دارند. اين را حتى مردمى که در اين راى گيريها شرکت ميکنند ميدانند (رجوع کنيد به نوشته دموکراسى تعابير و واقعيات). اين اساسى ترين "قاعده بازى" است و دولت و احزاب و مردم هم خوب آنرا ميدانند و رعايت ميکنند. اگر با اين درک از دولت از خلاء در استراتژى حزب صحبت ميکنيم بايد روشن باشد که بحث بر سر تعيين تکليف دولت نيست. از اين لحاظ هيچ خلائى، نه سياسى و نه تئوريک، نداريم. بحث بر سر آلترناتيو غيرخشن و مسالمت آميز قيام و يا انقلاب هم نيست. ما دو استراتژى يکى انقلاب و قيام و ديگرى مسالمت آميز و متمدنانه نداريم. بحث بر سر اينست که بخصوص در شرايط حاضر که دولت به مساله روز تبديل شده ما اساسا به طرحى براى تعرض سياسى به ديگر احزاب ( مشخصا سلطنت طلبان که ميرويم با آنها شاخ بشاخ بشويم) و اعلام آلترناتيو مستقلمان حول الگوهائى که براى رسيدن بقدرت و مشروعيت بخشيدن به حکومت آتى مطرح ميکنند نياز داريم( اين تعرض سياسى بايد همين امروز انجام شود و ربطى به فروپاشى و عدم فروپاشى و دولت موقت و غيره دارد). من وارد توضيح اين طرح نميشوم چون در نوشته قبلى اين کار را کرده ام. لازم است اينجا اين را اضافه کنم که من در اين چارچوب مشکلى با ترم گذار مسالمت آميز ندارم يا بهترست بگويم نداشتم اما الان با بحث هائى که پيش آمده فکر ميکنم اين اصطلاح بيشتر باعث شر ميشود تا خير و نبايد آنرا بکار برد. اين را هم بايد تاکيد کنم که هر نوع طرح و نقشه عملى که تصويب ميکنيم بايد بروشنى جايگاهش در استراتژى سازماندهى انقلاب سوسياليستى ما روشن باشد و بروشنى در انطباق کامل باشد با درکى که هميشه حزب ما از جايگاه انقلاب و دولت و رابطه اين دو در سيستم فکريش داشته است.

-------------------------

اجازه بدهيد در پايان نکته اى را اضافه کنم.ممکن است بعضى از رفقا مانند رفيق مصطفى معتقد باشند اصولا به طرح جديدى احتياج نيست. سياستهاى تاکنونى ما(بحث سلبى اثباتى و غيره) کافى است و بايد رفت انقلاب و قيام را سازمان داد. اين به نظر من برخورد ساده انگارانه اى به انقلاب است. ويژگيهاى تحولات سياسى در ايران، در اپوزيسيون بودن بورژوازى، در اپوزيسيون بودن آمريکا و محبوب بودن آن در نزد مردم، اينکه به احتمال زياد کنار رفتن جمهورى اسلامى تازه آغاز انقلاب و انکشاف مبارزه طبقاتى خواهد بود و غيره را نمى بيند. فاصله ما از هدف غائى(تصرف دولت) و موانع ما در اين راه را نمى بيند و تقسيم جنبش سرنگونى به چپ و راست را هم نمى بيند( و يا همه اينها را ميبيند و در بحثهايش بحساب نميآورد) ميگويد برويم انقلاب و قيام را سازمان بدهيم . بله برويم اين کار را بکنيم اما همانطور که خود مصطفى بدرست تاکيد ميکند در ايران مشخص سال ٢٠٠٢ با تمام ويژگيهاى و صفبنديهاى طبقاتى و سياسى و غيره امروزيش بايد اين کار راکرد. براى سازماندهى انقلاب سوسياليستى به چيزى بيشتر از تبليغ و ترويج سوسياليسم احتياج است و اين چيز بيشتر در هر شرايط مشخصى پاسخگوئى به موانعى است که در آن شرايط براى سازماندهى انقلاب وجود دارد. بايد انقلاب سوسياليستى را سازمان داد يعنى بايد در ايران امروز اجازه نداد احزاب بورژوائى الگوهاى خودشان را به مردم بقبولانند، نبايد اجازه داد مردم را بخانه بفرستند، بايد به شوراها مقبوليت عمومى داد، بايد تبليغات و دخالتهاى آمريکا را بى اثر کرد، بايد توده هائى که هنوز به سوسياليسم نرسيده اند و هنوز آماده قيام هم نيستند را به نيروى طرفدار جنبش شورائى و سازمانده شوراها تبديل کرد، بايد در جلوى چشم جامعه و از موضع حزب مدعى قدرت احزاب اپوزيسيون را افشا کرد، خلع سلاح کرد و بزير هژمونى چپ در آورد و غيره و غيره و غيره. اين کارها را چطور انجام ميدهيم؟ فقط با تبليغ و ترويج انقلاب و قيام سوسياليستى؟ اين پاسخ بيش از اندازه ساده وکلى است. با تبديل شدن به قدرت دوگانه؟ اين خود هدف ماست نه نقطه شروع ما. اگر يک مساله حاد امروز در اذهان مردم مساله حکومت است آنوقت بايد همين امروز و در پاسخ به همين سئوال مشخص حزب را بوسط صحنه آورد، خر احزاب ديگر را گرفت بى آبرويشان کرد و مردم را بدانبال پاسخ چپ کشيد. اين از نظر من تمام فلسفه طرح بيانيه + مجمع نمايندگان شوراهاست که بحثش را جداگانه کرده ام.

حميد تقوائى

١٣ سپتامبر ٢٠٠٢