-- Logo ---->

 عبور از احمدی نژاد

پیش پرده انتخابات رئیس جمهور دهم

ثریا شهابی

پیشاکمپین های انتخابات رئیس جمهور دهم ایران، بساطی از درهم ریختگی در صفوف هر دو جناح حکومت را به نمایش گذاشته است.  کمتر از شش ماه به انتخابات مانده،  فعلا تا اطلاع ثانوی هیچ کدام از جناحها، نه راست و نه اصلاح طلبان، کاندیدی که بتوانند با اطمینان جناح خود را پشت سر او در روزهای انتخابات متحد کنند، در آستین ندارند.

انتخابات دهم رئیس جمهوری ایران، این مراسم درون خانوادگی جریان اسلامی حاکم که طی آن  درصورت تمایل "رهبر" ممکن است از "خودی ترین خودی های"  عضو باند رقیب، یا از خود فلان آیت الله عظمی و مرجع تقلید سالکن کوچه بغل دست "رهبر" هم سلب صلاحیت شود، در پیش است. در آستانه این مراسم، صفوف هئیت حاکمه جمهوری اسلامی عمیقا بهم ریخته است. بحران حکومتی  سرتاپای آن را فراگرفته و شکاف در بالامجددا سرباز کرده است.

شکاف و درهم ریختگی صفوف هیئت حاکمه ایران نه به خاطر فرارسیدن فصل "انتخابات"، که خود اساسا محصول تغییرات پایه ای تری در موقعیت جمهوری اسلامی و رابطه آن با مردم است. این تغییرات بسرعت هیئت حاکمه ایران را تجزیه و آن را به یک تجدید آرایش درونی میکشاند. 

پس از یک دوره حاکمیت یک دست راست به رهبری خامنه ای و احمدی نژاد، تجديد آرايش ارتجاع اسلامى بر مبناى يک پلاتفرم پلوراليستى تر و ائتلافى به منظور بقاء در شرایط امروز، که مردم بدون واسطه و رودر رو امنیت کل نظام  را به مخاطره انداخته اند، مجددا روی میز جمهوری اسلامی قرار گرفته است.

این تجدید آرایش اما این بار مهر شرایط کیفیتا متفاوتی را بر خود دارد. پایان "روزهای خوش" امید به دوخرداد و شکست پلاتفرم سیاسی کشاندن مردم به میدان سازشی با حکومت بر سر اصلاح آن، به میدان آمدن جنبش مردم برای سرنگونی رژیم، ابراز وجود جنبش سرنگونی برای پریود معین و مهمی، و بر این بستر عروج چپ کمونیست در جنبش اعتراضات دانشجویی و هژمونی آن بر هر صدای اعتراض رادیکالی به حکومت، فاکتورهایی است که مهر خود را بر تجدید آرایش و جناح بندیهای درونی  هیئت حاکمه ایران میزند. و فی الحال تاثیرات آن را در جدال جناحها میتوان به وضوح دید. رابطه جناحها و تجدید آرایش امروز آن، به حکم این شرایط، در اولین قدم نیازمند به میدان آمدن "سنگین وزن ترین" عنصر رژیم یعنی شخص "رهبر" است.

 

فاکتورهای جدید

راست یک دست در قدرت، با احمدی نژاد که طی دوره ریاست جمهوریش عصاره ارتجاع اسلامی حکومت را بار دیگر به نمایش گذاشت، در دسته بندی های درونی هئیت حاکمه موقعیت بسیار متناقضی یافته است. احمدی نژاد کسی است که در فرجه ای که  خطر حمله آمریکا برای جمهوری اسلامی فراهم کرد، در بهره برداری که جنبش اسلامی از انهدام عراق کرد، و در سایه برکات "کمپین هسته ای" غرب علیه دولت ایران،  توانست کل حاکمیت، جناح راست و دوخرداد و جناح میانه را علیرغم هر غرولند زیر لبی این و آن منتقد دوخردادی، موقتا پشت سرخود "متحد" و به خط کند. راست، ترکیب احمدی نژاد و خامنه ای، از یک طرف تنها نیرویی است که توانست با توسل به برکات خطر جنگ و تقابل غرب بر سر مسئله هسته ای، جمهوری اسلامی را از گزند جنبش سرنگونی که برای مرخص کردن کل رژیم به میدان آمده بود حفظ کند، به طول عمر آن بیافزاید، و از طرف دیگر مردم را بدون واسطه و رو در رو در مقابل کل رژیم قرار دهد و علیه نظام به میدان آورد.

خطر حمله آمریکا و رویارویی مستقیم ایران و آمریکا موقتا به حاشیه رانده شد، بدون اینکه تغییری در رابطه مردم با  جمهوری اسلامی داده شده باشد، بدون اینکه مردم به نقطه سازشی بین خود و رژیم رضایت داده باشند و یا به اصلاح طلبان دیگری برای بزک کردن جمهوری اسلامی دل بسته باشند. بعلاوه تحت تاثیر فقر و فلاکت عنان گسیخته و قمه کشی ها و مانورهای امنیتی دولت، رابطه مردم با رژیم و تمام جناحهایش، بیش از پیش آنتاگونیزه شده است. 

اوج گیری بحران اقتصادی سرمایه جهانی و تشدید جدال در کمپ های اصلی قدرتهای سرمایه، موقعیت حکومت ایران بعنوان یکی از "محورهای شر" در شکل دادن به سیاست "نظم نوین جهانی" غرب را، فعلا تا اطلاع ثانوی، به حاشیه رانده است. فاکتوری که همواره از بدو به قدرت رسیدن جریان اسلامی، از زمره "برکات  آسمانی" و رگ حیات آن بود، یعنی خطر جنگ و حمله آمریکا و تحرکات "شیطان بزرگ"، فعلا به پشت صحنه رانده شده است. این واقعیت، بر متن گرانی، فقر و فلاکت عنان گسیخته ای که بر سرمردم ایران ریخته اند، موقعیت احمدی نژاد، رئیس جمهور دوره "جنگ با دشمن خارجی"، را در توازن قوا بین جناحی بشدت تضعیف کرده است. "اتحاد" در صفوف هیئت حاکمه محصول دوره قبل، شکست، و "نوشیدن جام زهر" از نوع "پایان جنگ عراق"، خامنه ای را هم  وسوسه میکند.

تلاشهایی از نوع "حمله به باغ سفارت انگلیس"، "فراخوان فرمانده سپاه" به "بسیج دانشجویی" که همچون زمان خمینی عمل کنند، نمایش دستجات ایثارگری که قرار است برای جنگ با اسرائیل به فلسطین اعزام شوند، مانورهای سپاه و بسیج و کمپین های "امنیتی" شان، حمله به دفاتر شخصیت های دوخردادی چون  برنده نوبل، و بگیر و ببندها و عربده کشی ها و خط و نشان کشیدنهای تروریستی به قصد مرعوب کردن مردم، همه و همه همان "مزه" جام زهری است که "آقا" پنهانی دارد برای قبول موقعیت جدید سر میکشد! اینها مانور هایی برای اجتناب از بی مصرف شدن ائتلاف احمدی نژاد و خامنه ای در کنترل اوضاع است.

هم جناح دوخرداد که از شرکت در قدرت تماما خلع ید شده است، و هم فراکسیون "دوراندیش تر" یا به اصطلاح بخش "معتدل تر" خود جناح راست، هر دو سوختن احمدی نژاد و رویارویی کامل مردم با کل نظام را می بینند. اولین قربانی درون جناجی این وضعیت، احمدی نژاد است که با عبور از او، مقام و موقعیت "رهبر" هم عمیقا تضعیف میشود. رجوع به این واقعیت مهم است که امسال برای مقابله با 13 آذر و 16 آذر، روز دانشجو، و برای جلوگیری از ابراز وجود  چپ کمونیست در دانشگاهها، حکومت ابتدا به تحکیم وحدت و شاخه دانشجویی جریانات ملی – مذهبی که کمترین اعتباری در میان دانشجویان معترض ندارند متوسل نشد. رژیم به خامنه ای متوسل شد، قصد داشت او را روانه دانشگاه کند تا این روز را به زور "رهبر" به خیر بگذرانند! کاری که به تعویق افتاد، جایگزین ترتیب دادن سخنرانی های جداگانه برای خامنه ای و خاتمی در دانشگاهها پس از 16 آذر شد، و هزینه کردن "رهبر" برای موقعیت اورژانس دیگری ذخیره شد و خامنه ای بحال آماده باش منتظر است! 

مدتها است در جدال بر سر حکومت در ایران، علاوه بر دو جناج جمهوری اسلامی،  نیرو و قطب سومی هم مستقل از جناحها و سازمانهای وابسته به آن، به میدان آمده است. حضور وسیع و گسترده مردمی که نه تنها کمترین توهمی به هیچکدام از دارو دسته های دوخردادی و پاسدار نویسندگان دگر اندیش و "ولترهای اسلامی" ندارند،  که هر روز علیرغم حزب الله چرخانی ها و بگیر و ببندها و مانورهای امنیتی رژیم، اعتراض میکنند و بر سر کمترین خواست صنفی  یا حتی دفاعی، علیه سرتاپای نظام شعار میدهند، این دوره و تجدید آرایش درونی آستانه انتخابات دهم را متفاوت کرده است.

امروز اعلام رسمی و علنی چه باید کرد تا بتوان نظام را حفظ کرد، جوهر سیاست های روزانه رژیم در ایران است. امروز رژیم با هر صدای اعتراضی که بلند میشود به پاتک اطلاق معترضین به "نیروهای  ضدانقلاب"، ضد نظام اسلامی و برانداز، مقابله میکند.

 

اغتشاش در اردوی دشمنان مردم

در کمپین های پیشا انتخابات دهم رئیس جمهوری، طیفی از شخصت های هردو جناح راست و دوخردادی، به اضافه جناح میانه به رهبری رفسنجانی، طالب حضور و فعالیت دیگر جناحها در انتخابات هستند. شرط اصلاح طلبان برای بازگشت، حذف احمدی نژاد است. شرط جناح میانه، به رهبری رفسنجانی، شکل دادن به نوعی توافق و " ائتلاف" است، چه با "راست به شرط حذف احمدی نژاد"، یا با "دوخرداد به شرط کاندیداتوری  خاتمی"!

صحبت از امکان کاندیداتوری همه، از خاتمی و رفسنجانی و کروبی و احمدی نژاد و ناطق نوری و قالیباف و میرحسین موسوی، تا این و آن "روحانی" و "پاسدار" و وزیر و وکیل سابق و شاغل هست، و صحبت از هیچکدام هم نیست. فعلا سرکردگان جناحها در حال سونداژ کردن، چرتکه انداختن، محاسبه و معامله اند. همه بدنبال یافتن "شخص" و کاندیدی هستند که مقدم بر هرکاری بتواند صفوف هیئت حاکمه ایران را متحد کند. این انتخابات فرصتی فراهم کرده است که در آن صفوف حاکمیت بسرعت تجزیه شود، شکافها و دسته بندی های جدید در آن بر اساس مقتضیات سیاسی و اقتصادی روز سرباز کند. فی الحال روند پرسروصدایی برای تجدید آرایش در هئیت حاکمه و جناحهایش مجدد آغاز شده است. جدال جناحها اما رسما و علنا اینبار نه بر سر بحث و "گفتگوی تمدن ها" و اجازه انتشار روزنامه های خودی و آزادی زندانیان دوخردادی، بلکه مستقمیا بر سر سهم خواهی از قدرت و اهمیت گسترده تر کردن دامنه حاکمیت برای بقای نظام است.  

مفسرین و مبلغین دوخردادی مشغول محاسبه اند و اظهار میکنند که، اگر انتخابات "مدیریت" نشود، یعنی که تقلب صورت نگیرد چه کسانی و چه جناحهایی با چه آرایشی شانس سهیم شدن در قدرت و نشستن بر مسند رئیس جمهوری و وزارتخانه ها را دارند! دیگر صحبت از هیچ آزادی در هیچ سطحی حتی برای خودی ها نیست. فاکتور جدید حضور نیروی سوم این امکان را از دستور اپوزیسیون درونی رژیم خارج کرده است. همه میدانند که کمترین اعتراضی به کمترین گوشه ای از اجحاف و بی عدالتی، حتی اگر در پرتو نزاع جناحهای حکومت صورت بگیرد، مستقیما به کیسه جنبش سرنگونی و پیشروان آن در جنبش چپ کمونیست، جنبش آزادی و برابری، خواهد رفت. این فاکتور جدیدی در تغییر آرایش هیئت حاکمه ایران است.

دو شخصیت و مهره اصلی هر دو جناح، خاتمی و احمدی نژاد بعنوان چهره های متحد کننده جناحها، استراتژیکا و  تا اطلاع ثانوی سوخته اند، بدون اینکه شکافها و تعارضات داخلی شان تخفیف پیدا کرده باشد یا به سرانجامی رسیده باشد. خاتمی و جناح اصلاح طلب آن با رسیدن کامل به قدرت با یک حکم ولایتی و حکومتی ولی فقیه علیه مجلس اش بی مصرف شد. مردم پوچی معنای اصلاح رژیم اسلامی توسط یک جریان منتقد اسلامی را در تمام ابعاد دیدند. مردم دیدند که حتی با قرار گرفتن تمام قدرت در دست دوخرداد، این جناح به خاطر تناقضات درونی خودش نه خواست و نه  اساسا می توانست کمترین "قانونیتی" را به ولایت فقیه مطلقه تحمیل کند. نخواست و نه اساسا میتوانست "مشروطه" را بر فراز  "ولایت" بنشاند! مردم دیدند که اپوزیسیون اسلامی حکومت تا آنجا اپوزیسیون است که کمترین خطری از  جانب مردم متوجه نظام نشود. رهبری دوخرداد عملا بازنشسته شد و سرگرم تاسیس "نهادهای جانبی" و بنگاه انتشاراتی! بدنه متوهم جنبش دوخرداد هم از مدار اصلاحات خارج شد، بخشی به صف اپوزیسیون سرنگونی پیوست و بخشی هم عجالتا خانه نشین شد.

تحولات مهمی در صفوف دشمنان مردم در شرف وقوع است. تحولاتی که شعاع تاثیرات آن میتواند بر رابطه مردم با رژیم، موقعیت اپوزیسیون داخلی رژیم، جریانات ملی – مذهبی، و اپوزیسیون سرنگونی طلب ( چپ انقلابی و راست پروغرب) تاثیرات معین و سرنوشت سازی بگذارد. این شرایط، میتواند برای مردم و احزاب اصلی اپوزیسیون سرنگونی طلب، چپ کمونیست به رهبری حزب حکمتیست و راست پروغرب به رهبری مشروطه خواهان و رضا پهلوی، فرجه های مهمی برای ایفای نقش باز کند.

ادامه دارد

Soraya.shahabi@gmail.com